کتاب «گزیدهی داستانهای نویسندگان معاصر ایتالیا» با گردآوری و ترجمهی فیروزه مهاجر و کامران شیردل بیست داستان کوتاه از سیزده نویسندهی معاصر ایتالیایی را شامل میشود. این مجموعه داستان چند ماهی است توسط نشر خوب وارد بازار کتاب شده. پیشتر و در سال ۱۳۶۸ نشر قصه این کتاب را منتشر کرده بود که پس از چند نوبت چاپ انتشارش متوقف شده بود. در این یادداشت مجموعه داستان «گزیدهی داستانهای نویسندگان معاصر ایتالیا» معرفی و یکی از داستانهای آن یعنی «من و او» نوشتهی «آلبرتو موراویا» تحلیل خواهد شد.
ساختار کتاب
این مجموعه داستان از نویسندگان ایتالیایی با ۳۱۲ صفحه شامل سه قسمت است: مقدمهای از هوشنگ گلشیری که در سال ۶۵ برای آن نوشته، متن داستانها و وقایع مهم ادبی ایتالیای معاصر. مقدمهی کتاب از هوشنگ گلشیری در کنار معرفی مجموعه، به تاریخ ایتالیا و تاریخ ادبیات ایتالیا میپردازد. گلشیری تاریخ ادبیات ایتالیا را به شش دوره تقسیم میکند که از دوران امپراتوری روم از قرن پنجم قبل از میلاد آغاز میشود. در ادامه نیز به آثار ایتالیایی که به فارسی ترجمه شده اشاره میکند و لزوم پرداخت بیشتر به داستانهای ایتالیایی را گوشزد میکند. در نهایت نیز وعدهی انتشار مجموعه داستان ایتالیایی دیگری مربوط به دوران فاشیسم را وعده میدهد. این مقدمه بهعنوان یکی از مقالات در کتاب «باغ در باغ[۱]» نیز آمده.
پس از این مقدمهی هشت صفحهای، بیست داستان بهترتیب متقدم بودن نویسندهی آن از نیمهی قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم انتخاب و ترجمه شده است. جووانی ورگا، لوئیجی پیراندلو، آلدو پالانزسکی، کورادو آلوارو، البرتو موراویا، ماریو سُلداتی، فرانچسکو یووینه، چزاره پاوزه، ماریو توبینو، جووانی کومیسو، الزا مورانته، ایتالو کالوینو و لئوناردو شاشا نویسندگان این کتاب هستند و از هر کدام علاوه بر اینکه یک تا دو داستان ترجمه شده، برای آشنایی بیشتر خواننده با نویسنده خلاصهای از زندگی و آثار او نیز آمده است. سپس در آخر کتاب وقایع مهم ادبی ایتالیا از سال ۱۸۷۰ تا ۱۹۷۰ __یعنی تقریباً همزمان با زندگی نویسندگان کتاب، با ذکر شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر این کشور معرفی شده، تا خواننده بتواند خطوط کلی ادبیات این سالها را بشناسد.
بنابراین داستانهای این مجموعه بیش از آنکه با یکدیگر ارتباط خاصی داشته باشند، نمایانگر تحولات تاریخی و ادبی کشور ایتالیا هستند. علاوه بر این به نظر میرسد این داستانها طوری انتخاب شدهاند که معرف سبک کلی نویسنده باشد؛ با توجه به امکانات و محدودیتهایی که ترجمهی آثار ادبی فراهم میکند.
تحلیلی کوتاه از داستان من و او نوشتهی البرتو موراویا (هشدار اسپویل)
داستان من و او نهمین داستان و یکی از بهترینهای این مجموعه است و مانند خیلی از داستانهای دیگر موراویا با نگاهی طنزآمیز به پیچیدگیهای روانی انسان میپردازد. من و او روایت زندگی مرد پینهدوزی است که پس از ترک شدن توسط همسرش به خوردن مشروب روی میآورد و شروع به صحبت با خود میکند. از این گفتوگو من دیگری زاده میشود و هویتی مستقل مییابد، بهطوریکه مرد پینهدوز ظاهراً قادر به کنترل او نیست.
شیوهی روایت داستان من و او تکگویی بیرونی است و راوی که شخصیت اصلی داستان است ماجرای پیشآمده را خطاب به خوانندهی داستان بازگو میکند. این شیوه با شخصیت راوی که از ملال تنهایی به گفتوگو با خود روی آورده بسیار متناسب است. نام شخصیت اصلی «گولییلمو» است که داستان را از سلولی در یک آسایشگاه روانی روایت میکند. او ماجرای خود را اینگونه آغاز میکند: «کمی پس از اینکه زنم ترکم کرد، تنهایی حرف زدن را شروع کردم. زنم میگفت از سکوت من خسته شده است. حقیقت داشت، با او حرف نمیزدم. با هیچکس حرف نمیزدم، اما کنار او چون دوستش داشتم ساکت بودم. مگر نه اینکه وقتی عشق در کار باشد، احتیاجی به کلمات نیست؟ کافی است کنار او باشیم، نگاهش کنیم، احساس کنیم که هست. همانطور که گفتم به محض اینکه ترکم کرد خودم با خودم حراف شدم. شاید به دلیل زیادی ساکت بودنم در کنار او…»
این آغاز مخاطب را از همان خط اول به دل ماجرا میاندازد. در ادامه گولییلمو به معرفی خود میپردازد و بقیهی ماجرا را روایت میکند. این شیوهی شروع داستان را «آغاز از میانه» یا «این مدیاس رس[۲]» میگویند که شیوهی متداول برای آغاز داستانهای کوتاه مدرن است. این اصطلاح را «هوراس» برای توصیف حماسههایی وضع کرد که رویدادهای آنها از وسط پیرنگ آغاز میشود و بعد راوی پسزمینهی رویدادهای حادث شده در گذشته را که باعث وضعیت حاضر شده، توضیح میدهد و بعد دوباره برمیگردد به بقیهی ماجرا.
داستان من و او از همان خط اول این وعده را به مخاطب میدهد که با مردی تنها طرف است که از دست دادن همسرش را نمیتواند تحمل کند. این یکی از ویژگیهای داستانهای مدرن است. معمولاً شخصیت داستانهای مدرن افرادی تنها، منزوی و مردمگریز هستند. این شخصیت نه تنها با اطرافیان (در این داستان با همسرش) بیگانه است، بلکه حتی با خودش هم احساس غریبگی میکند. او غالباً فردی روانرنجور است که برای فرار از ارتباط با دیگران به خودش پناه میبرد، اما حتی در خلوت خودش هم التیام پیدا نمیکند. چنانچه میبینیم گولییلمو نمیتواند با تنها بودن خود کنار بیاید و حتی با وجه دیگر خودش هم که در اثر حرف زدن با خود و تأثیر خوردن مشروب پدیدار میشود، بیگانه است. از طرفی همانطور که در این داستان هم مشهود است، بسیاری از داستانهای مدرن روایت فروپاشی رابطههاست و شخصیت بهخاطر این مسأله دچار افسردگی و سردرگمی میشود. این موضوع درحقیقت بازتاب جهان مدرن از دیدگاه این نویسندههاست.
از طرف دیگر شخصیت در داستانهای مدرن دچار نوعی انفعال است و بهجای دست به عمل زدن به افکار خویش پناه میبرند، ولی گولییلمو با اینکه فرد منزوی و یا درونگرایی است، ابتدا سعی میکند بلندبلند با خودش حرف بزند تا جای خالی همسرش را پرکند و در این حین است که با وجه دیگر خود روبهرو میشود. در حقیقت این شخصیت برای کاری که خودش جرأت انجامش را ندارد، فرافکنی میکند. او با نسبت دادن اعمال و افکار خود به شخصی دیگر با هویتی مستقل یعنی به دیگریای که کنترلی روی آن ندارد، دست به عمل میزند. او در ظاهر برای نجات همسر خود و در واقع برای به قتل رساندن او وارد ماجرا میشود. با این کار کشمکش اصلی داستان را که تا قبل از پیدایش «او» کشمکش درونی بود، به کشمکش بیرونی بین گولییلمو یعنی «من» داستان و دیگری یعنی «او» صورت میگیرد و عنوان داستان یعنی من و او معنادار میشود. همانطورکه خود نیزمیگوید: «… از مکالمهی تک نفری رسیدم به مکالمهی دو نفره. یعنی از حرف زدن در تنهایی به جدل کردن در تنهایی.»
پایانبندی داستان نیز مانند آغاز آن درخور توجه است و کاری میکند که حس طنین داستان پس از خواندن آن نیز در ذهن مخاطب بماند. گولییلمو که از فرط ناتوانی در کنار آمدن با تنهایی خود، هویتی دوپاره پیدا کرده و کارش به دیوانگی کشیده، باز هم در سلول خود تنهاست و میگوید: «… و به این ترتیب تنها مصاحبی را که داشتم از من گرفتند. حالا دیگر کسی را ندارم و چارهای نیست غیر از اینکه برای همیشه ساکت بمانم.»
***
[۱] باغ در باغ که مجموعه مقالات گلشیری در حوزهی نقد شعر و داستان، ادبیات کهن، سینمای معاصر و گفتوگوهای اوست، پس از مرگش در سال ۱۳۸۸ منتشر شده است.
[۲] in medias res