کتاب «خرسهای رقصان» نوشتهی «ویتولد شابوفسکی» متشکل از روایتهایی غیرداستانی است که به مقولهی آزادی میپردازد. شابوفسکی در این کتاب نتایج برداشتهای میدانی خود از زندگی مردم در بلوک شرق و دیگر کشورها در دوران پساکمونیسم را نشان میدهد که چطور در زمانهی حاکمیت دموکراسی آزادزیستن را تجربه میکنند. او آن را با وضعیت خرسهایی مقایسه میکند که از کودکی برای سرگرمی مردم تربیت شدهاند و بعد از ممنوع شدن این کار در سال ۲۰۰۷ موسسهای حامی محیط زیست به نام چهارپنجه تلاش کرده تا غریزهی آنها را برگرداند. مخاطب سراسر کتاب با این پرسش روبهروست که بعد از رسیدن به آزادی تکلیف چیست؟ چطور کسی که آزاد بودن را یاد نگرفته باید آن را زندگی کند؟ و چالشهایی ذهنی از این دست.
شابوفسکی خبرنگار، روزنامهنگار و نویسندهی لهستانی است که زندگی در دوران کمونیسم و پساکمونیسم را تجربه کرده. او چندین مقاله و کتاب نوشته که بسیاری از آنها برندهی جوایز معتبری شده است. اکثر نوشتههای او به موضوع استبداد، آزادی، جنگ و تاثیر آن بر زندگی مردم میپردازد. از طرفی داستانگو و روایتگر خوبی است که مفاهیم عمیق را با رویهای جذاب و خواندنی پیش روی خواننده قرار میدهد. بهجز کتاب خرسهای رقصان کتاب «خوردوخوراک دیکتاتورها» یا «مصائب آشپزی برای دیکتاتورها» نیز از او به فارسی ترجمه شده است. کتاب خرسهای رقصان را «آیدین رشیدی» به فارسی ترجمه کرده که در سال ۱۴۰۱ توسط نشر گمان منتشر شده است.
کتاب خرسهای رقصان از دو بخش تشکیل شده که هر بخش نُه فصل با عنوانهای یکسان به نام عشق، آزادی، مذاکرات، تاریخ، غرایز، خواب زمستانی، شیرها در راه آفریقا، عقیمسازی و خرسهای رقصان دارد. این عنوانها در فصل اول به فرایند بیدار کردن غریزهی آزادی در خرسها میپردازد و در فصل دوم هم این عناوین برای انسانهای رهاشده از بند کمونیسم به کار میرود. در حقیقت این تشابه نام به دلیل تشابه زندگی خرسهای رقصان و زندگی پساکمونیسم از نگاه شابوفسکی است.
بخش اول به زندگی خرسها بعد از آزادی و نگهداری در پارکی مخصوص به نام بلیتسا اختصاص دارد. در این بخش به جز پرداختن به خرسها در دوران زندگی با صاحبانشان، به فرایند زندگی آنها در پارک میپردازد که چطور مسئولان تمام تلاش خود را میکنند تا خرسها خوی حیوانی خود را به دست بیاورند، به خواب زمستانی بروند، غذا پیدا کنند، جفتگیری کنند و برای زندگی آزادانه در طبیعت آماده شوند؛ کارهای غریزیای که از کودکی به فراموشی سپرده بودند. خرسها بعد از گذراندن زندگی در پارک و یادگیری زندگی آزادانه گاهی روی پاهای عقب خود بلند میشوند و شروع میکنند به رقصیدن، کاری که کارکنان پارک تماموقت تلاش کردهاند از ذهنشان بیرون کنند.
شابوفسکی در بخش دوم زندگی مردم را در دوران بعد از کمونیسم روایت میکند که اطلاعات آن را به صورت میدانی و با مشاهده و مصاحبه با آنها به دست آورده است. او به میان جوامعی میرود که روزی زیر سایهی کمونیسم زیسته و وضعیت کنونی بیشتر آنها نشان میدهد که زندگی بدون آن را گویی یاد نگرفتهاند. او بخشی از مشاهدات و مصاحبههایی را ارائه میدهد که نمایانگر آن دسته از مردم است که میتوان آنها را به خرسهای رقصنده تشبیه کرد. این بخش نشان میدهد که مردم بعد از آزادی نیز دلشان برای زندگی در دوران کمونیسم تنگ میشود. کسانی که از بچگی به برده بودن عادت کردهاند، آزادی ناگهانی را تهدید تلقی میکنند و بیشتر از درد از آن واهمه دارند. آنها از زندگی در شرایط دموکراسی خشنود نیستند.
درحقیقت شابوفسکی با این تشبیهِ دست اول میخواهد به این موضوع اشاره کند که مفهوم «آزادی» برای موجوداتی که هیچگاه آزاد نبوده و آزاد زیستن را نیاموختهاند، امری پیچیده است و برای آنها سخت است که به زندگیای عادت کنند که خودشان مسئول زندگی خودشان باشند؛ حال فرقی ندارد این موجود خرس باشد یا انسان. اساساً ویژگی مهم و بارز این کتاب همین مقایسه است. در بلغارستان کولیان سالهای دراز خرسها را برای رقص تعلیم میدادند و با آنها به بیرحمانهترین شکل ممکن رفتار میکردند. آنها را الکلی میکردند و بینیشان را که حساسترین عضو بدن خرس است سوراخ کرده و با حلقه و زنجیر برده میساختند و آنها را از طبیعت حیوانی و آزادی ذاتی خود دور میکردند. حال خرسی که در پارک آزادزیستن را یاد گرفته، با رقصیدن گاهبهگاه گویی میخواهد به اسارت خود برگردد و مسئولیت زندگی خود را به عهدهی دیگری بگذارد. حکومتهای کمونیستی نیز به جای مردم تصمیم میگرفتند و تا خصوصیترین جزئیات زندگی آنها را زیر نظر داشتند. آنها با محدود کردن شهروندان خود در تمام جنبههای زندگی از جمله سیاست و اقتصاد باعث شدند که مردمشان آزادانه زندگی کردن را نیاموزند و کسانی که شابوفسکی با آنها مصاحبه کرده با اینکه از زیر اسارت کمونیسم و حکومتهای تمامیتخواه بیرون آمدهاند، در صحبتهایشان با شابوفسکی بهصراحت میگویند که ترجیح میدهند به زندگی قبلی خود برگردند.
خرسهای رقصان چهاردهمین عنوان از مجموعهی خرد و حکمت زندگیِ نشر گمان است و همانطور که در یادداشت برای کتاب «مهیای رقصی در برف» نیز گفته شد این مجموعه فلسفه را ساده نمیکند، بلکه از ابهت هراسآور آن میکاهد. در یادداشت این مجموعه همچنین بیان شده که این کتابها به دنبال پیشنهاد راهکار یا پاسخ قطعی نیستند. شابوفسکی هم در کتاب خرسهای رقصان و بهخصوص در پایان آن پاسخ قطعی و یا راهکار نمیدهد، او صرفاً طرح مساله میکند و دریافتهایش از زندگی بیشتر مردم در شرایط عبور از کمونیسم را با مخاطبش به اشتراک میگذارد. او با این کار این تلنگر را میزند که اگر هر مفهومی __در اینجا آزادی، که در طبیعت افراد وجود دارد از آنها دریغ شود، دوباره آموزاندن آن مفهوم به آنها کار سادهای نیست و حتی ممکن است در بسیاری افراد هیچگاه تأثیر نداشته باشد.
در پایان میتوان گفت که کتاب خرسهای رقصان یکی از بهترین کتابهای نشر گمان است که نویسندهی آن ویتولد شابوفسکی زندگی انسان در دوران کمونیسم را به زندگی خرسهای رقصانی تشبیه میکند که در بند اربابان خود هستند و با کتک، شکلات و الکل در خیابانها برای کاسبی میرقصند. این خرسها حتی پس از آزادی گاهی زندگی قبل خود را به یاد میآورند و به رقص درمیآیند. شابوفسکی که خود در کشوری زندگی کرده که سالیان زیادی رژیم کمونیستی بر آن حکومت میکرده، زندگی مردم را چیزی شبیه به خرسهایی دیده که به در بند بودن عادت کرده و بعد از رسیدن به آزادی و رهایی از کمونیسم زندگی آزادانه را بلد نیستند. شابوفسکی در این کتاب فرایند آزادسازی زندگی خرسها را به تفصیل آورده و آن را با زندگی مردم مقایسه کرده. در پایان نیز به حل مسأله نمیپردازد، بلکه چشم مخاطب را به روی موضوعی میگشاید که شاید کمتر به آن توجه شده باشد. مخاطب بعد از خواندن کتاب با پرسشهای زیادی تنها میماند و شاید تا مدتها به این مسأله فکر کند. آزادی چیست؟ بعد از رسیدن به آزادی تکلیف چیست؟ و چطور کسی که آزاد بودن را یاد نگرفته باید آن را زندگی کند؟