مارول و ضد قهرمان‌های عصر نو /  دربارۀ «ددپول و ولورین»، ساختۀ شان لوی

 «ددپول و ولورین» (Deadpool & Wolverine) به کارگردانی شان لوی، یک ترکیب جذاب از کمدی، اکشن و احساسات است که به‌راحتی می‌توان آن را یکی از بهترین آثار مارول پس از «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» در سال ۲۰۲۱ دانست. این فیلم که بار دیگر رایان رینولدز در نقش ددپول و هیو جکمن در نقش ولورین به پردۀ سینما بازمی‌گردند، در عین وفاداری به شخصیت‌های اصلی خود، توانسته است تازه‌ترین لذت‌های نوستالژیک را به طرفداران ارائه کند.

داستان فیلم از جایی آغاز می‌شود که وید ویلسون یا همان ددپول، زندگی قهرمانانۀ خود را رها کرده و به یک زندگی معمولی و بی‌هدف روی آورده است. او هنوز با دوست نابینای خود، بلایند آل (با بازی لزلی یوگامز) در یک آپارتمان مشترک زندگی می‌کند و به نظر می‌رسد که برای او دعوت‌شدن به گروه اونجرز تنها یک رؤیای دست‌نیافتنی است. در روز تولدش، توسط اداره تغییرات زمانی (TVA) به شکلی بی‌مقدمه احضار می‌شود. رئیس این گروه، آقای پارادوکس (با بازی متیو مک‌فیدین)، به او هشدار می‌دهد که زمین او در معرض خطر نابودی است، زیرا مرگ ولورین در فیلم «لوگان» (۲۰۱۷) موجب به‌هم‌ریختن تعادل جهان شده است؛ بنابراین، ددپول تصمیم می‌گیرد تا به دنبال جایگزینی برای ولورین در خطوط زمانی مختلف بگردد و جهان را نجات دهد.

شخصیت‌های پیچیدۀ ددپول و ولورین برای اولین ‌بار در سال ۲۰۰۹ در فیلم «ریشه‌های افراد ایکس: ولورین» در کنار هم ظاهر شدند، اما هیچ‌گاه پیش‌ازاین در یک سفر جاده‌ای پرهیاهو و پر از درگیری در کنار یکدیگر نبوده‌اند. این دو شخصیت به معنای واقعی کلمه، یک جفت عالی برای یک کمدی دوستانه هستند. ولورین که همواره خشمگین و شکنجه شده است، با ددپول که همیشه به دنبال شوخی‌های کثیف و کلامی طنزآمیز است، تضادی جذاب ایجاد می‌کند.

کارگردانی شان لوی در این فیلم بسیار مؤثر بوده و او توانسته است تعادل مناسبی بین طنز، اکشن و عناصر داستانی ایجاد کند. فیلم با یک حس سبک و شاداب آغاز می‌شود، اما لحظاتی از جدیت و احساسات عمیق نیز در آن وجود دارد، به‌ویژه زمانی که دو شخصیت اصلی با کاساندرا نوا (با بازی؛ اما کورین از سریال «تاج»)، خواهر دوقلوی چارلز اگزاویر در یک منطقۀ آخرالزمانی مشابه با «مد مکس» روبه‌رو می‌شوند. توانایی‌های تله‌پاتی نوا، لوگان را وادار می‌کند تا با گذشتۀ احساسی و تراژیک خود مواجه شود.

 شان لوی، کارگردان فیلم «ددپول و ولورین»، یکی از چهره‌های برجسته و تأثیرگذار در سینمای هالیوود است. وی در سال ۱۹۶۸ در شهر مونترال کانادا متولد شد و پس از تحصیل در رشتۀ تئاتر در دانشگاه ییل، فعالیت حرفه‌ای خود را به‌عنوان کارگردان و تهیه‌کننده آغاز کرد. لوی با ساخت آثار متنوعی از جمله کمدی‌های خانوادگی موفق همچون «شب در موزه» (Night at the Museum) و سریال محبوب «چیزهای عجیب» (Stranger Things) شهرت یافت. او به‌واسطۀ توانایی خود در ایجاد تعادل میان طنز، درام و جلوه‌های بصری بی‌نظیر شناخته شده است.

تخصص و تجربۀ لوی در ژانرهای مختلف باعث شد که او برای کارگردانی «ددپول و ولورین» انتخاب شود؛ فیلمی که نیازمند ترکیبی از طنز تندوتیز و صحنه‌های اکشن پرتحرک بود. یکی از نقاط قوت لوی در این فیلم، توانایی او در هماهنگ‌سازی طنز و اکشن است. او می‌داند چگونه باید صحنه‌های اکشن و مبارزه را با طنزی خودآگاه و شوخ‌طبعی خاص ددپول ترکیب کند تا فیلم از نظر مخاطبان هم جذاب و هم سرگرم‌کننده باشد.

نقشِ شان لوی در پیشبرد بصری فیلم بسیار کلیدی است. او با استفاده از تکنیک‌های سینمایی خاص، جلوه‌های بصری منحصربه‌فردی را خلق کرده که تجربه‌ای تازه و متفاوت از دنیای مارول ارائه می‌دهد. فیلم‌برداری و طراحی صحنه‌ها در «ددپول و ولورین» به‌گونه‌ای است که تماشاگران را در یک‌ دنیای هیجان‌انگیز و پر از شگفتی قرار می‌دهد. برای مثال، صحنه‌هایی که در آن‌ها ددپول و ولورین در جست‌وجوی جایگزین ولورین به زمان‌ها و دنیاهای مختلف سفر می‌کنند، با استفاده از جلوه‌های ویژه و طراحی بصری جذاب، به شکل منحصربه‌فردی تصویرسازی شده‌اند که حس حرکت در زمان و مکان‌های مختلف را به‌خوبی به مخاطب القا می‌کند.

 یکی از بهترین جلوه‌های بصری فیلم، سکانس‌های مبارزه است که در آن‌ها از تکنیک‌های خاص فیلم‌برداری استفاده شده تا حس واقع‌گرایی و هیجان را تقویت کند. لوی با انتخاب زوایای دوربین مناسب و استفاده از حرکات سریع دوربین، صحنه‌های مبارزه را به شکل بسیار پویا و تأثیرگذاری به نمایش می‌گذارد. این رویکرد باعث شده تا حتی لحظات پرتنش و خشونت‌آمیز نیز همراه با حس شوخ‌طبعی و سبکی خاص باشد که هم‌راستا باشخصیت ددپول است.

از سوی دیگر، طراحی لباس‌ها و محیط‌های فیلم نیز به‌خوبی نشان‌دهندۀ نگاه بصری شان لوی به جزئیات است. لباس زرد کلاسیک ولورین که برای اولین ‌بار در این فیلم دیده می‌شود، به‌عنوان یک ارجاع به کمیک‌های اصلی، بادقت و ظرافت طراحی شده تا هم به اصالت شخصیت وفادار بماند و هم در دنیای سینمایی مارول جذابیت بصری داشته باشد.

لوی همچنین در استفاده از موسیقی و صداگذاری‌های خاص، هنری و خلاقانه عمل کرده است. ترکیب موسیقی‌های نوستالژیک و محبوب با صحنه‌های مبارزه و طنز، به تقویت تجربۀ دیداری و شنیداری فیلم کمک می‌کند. برای مثال، استفاده از آهنگ‌های معروفی چون «Like a Prayer» و «You’re the One That I Want» نه‌تنها حس شادابی و انرژی را در صحنه‌های مختلف تقویت می‌کند، بلکه به‌نوعی طنز و خودآگاهی خاصی به فیلم اضافه می‌کند که با سبک و لحن کلی آن هم‌خوانی دارد.

نکتۀ دیگر در کارگردانی شان لوی، توانایی او در هدایت بازیگران و استفادۀ بهینه از ظرفیت‌های آنان است. او با توجه‌ به شناختی که از توانایی‌های بازیگران اصلی فیلم، یعنی رایان رینولدز و هیو جکمن، دارد، توانسته است بهترین بازی‌ها را از آن‌ها بگیرد. رینولدز که با نقش ددپول به شهرت رسید، در این فیلم همچنان با همان شور و شوخی‌های تندوتیز خود ظاهر می‌شود، اما لوی او را به شکلی هدایت می‌کند که طنز او همچنان تازه و جذاب به نظر برسد. از سوی‌ دیگر، جکمن که پس از فیلم «لوگان» تصمیم گرفته بود نقش ولورین را کنار بگذارد، تحت هدایت لوی بار دیگر به این نقش بازمی‌گردد و با اجرای بی‌نظیر خود نشان می‌دهد که هنوز هم یکی از بهترین بازیگران دنیای سینمایی مارول است.

شان لوی همچنین در استفاده از ارجاعات فرهنگی و شوخی‌های خودآگاه به صنعت سینما و فرهنگ عامه بسیار موفق بوده است. او به‌خوبی می‌داند که چگونه از این ارجاعات به‌عنوان ابزاری برای تقویت طنز و ایجاد ارتباط با مخاطب استفاده کند. برای مثال، شوخی‌های ددپول دربارۀ ادغام دیزنی و فاکس و مسائل حقوقی پیرامون آن، یا اشارات به سریال «لوکی» و ماجراهای اداره تغییرات زمانی، همگی به‌نوعی به مخاطب نشان می‌دهند که فیلم با آگاهی کامل از موقعیت خود در دنیای سینمایی مارول ساخته شده است.

به‌طور کلی، نقش «شان لوی» در «ددپول و ولورین» بسیار حیاتی بوده است. او نه‌تنها به‌عنوان کارگردان، بلکه به‌عنوان یک خالق بصری موفق عمل کرده و توانسته است فیلمی بسازد که هم به اصل و اساس داستان‌های کمیک وفادار باشد و هم تجربه‌ای تازه و هیجان‌انگیز برای تماشاگران فراهم کند. با تلفیق مهارت‌های خود در کمدی، اکشن و کارگردانی بازیگران، شان لوی موفق شده است یکی از بهترین آثار مارول در سال‌های اخیر را به نمایش بگذارد و بار دیگر ثابت کند که سینمای ابرقهرمانی همچنان می‌تواند برای مخاطبان جهانی جذاب باشد.

عملکرد هیو جکمن به‌عنوان ولورین هم بی‌نظیر است و او به‌راحتی به یکی از بهترین بازیگران دنیای سینمایی مارول تبدیل شده است. او همچنان با عمق و شدت خاصی که شخصیت ولورین نیاز دارد، نقش خود را ایفا می‌کند. این در حالی است که رایان رینولدز نیز با ارائۀ یک کمدی تند و سریع و شکستن مکرر دیوار چهارم، بارها مرزهای طنز مارول را جابه‌جا می‌کند. همکاری این دو بازیگر به‌قدری جذاب است که حتی در صحنه‌هایی که از شوخی‌های فراوان اشباع شده، همچنان می‌توان احساسات واقعی و تأثیرگذار شخصیت‌ها را درک کرد.

در این فیلم، جلوه‌های ویژه و صحنه‌های مبارزه بهبود چشمگیری یافته‌اند. آن‌ها به شکلی ملموس، شکنجه‌آور و قابل‌باور طراحی شده‌اند و به‌هیچ‌وجه حس مصنوعی بودن نمی‌دهند. این صحنه‌ها با موسیقی‌هایی شاد و جذاب مانند «مثل یک دعا» و «تو همانی که می‌خواهم» همراهی می‌شوند که به‌شدت با لحن فیلم هماهنگ است.

درعین‌حال، «ددپول و ولورین» پر از طنزهای ریسکی و ارجاعات خودآگاهانه است که تماشاگران را به خنده می‌اندازد. اما چیزی که این فیلم را از دیگر آثار مارول متمایز می‌کند، تمرکز آن بر شخصیت‌های اصلی و تلاش برای سرگرم کردن تماشاگران در لحظه است. این فیلم هیچ نیازی به مقدمه‌چینی برای فیلم‌های بعدی ندارد و تمام تلاش خود را برای ارائه یک تجربه لذت‌بخش به کار گرفته است.

به‌طور کلی، «ددپول و ولورین» نه‌تنها یک بازگشت قدرتمند برای مارول است، بلکه یک اثبات دوباره است که این فرنچایز هنوز هم می‌تواند تماشاگران را با شخصیت‌های دوست‌داشتنی و داستان‌های جذاب خود شگفت‌زده کند. این فیلم به وضوح نشان می‌دهد که مارول می‌تواند با تمرکز بر کاراکترهای اصلی و خلق تجربه‌ای منحصربه‌فرد و سرگرم‌کننده، همچنان در دل مخاطبان جای داشته باشد.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
امیرحسین بابایی
امیرحسین بابایی
دانش آموخته کارگردانی سینما از کانون سینماگران جوان در سال 1384 و عکاسی از مجتمع فنی تهران فعالیت مطبوعاتی خود را با دو هفته نامه سینما پشت صحنه آغاز کرد و پس از آن در نشریاتی همچون نقد سینما، جهان سینما، تهران امروز، فرهیختگان، اعتماد و دبیری سرویس سینمای جهان فیلم و سینما ادامه داد. پس از قطع همکاری با نشریات مکتوب تا سال‌ها با سایتهایی همچون همه چیز درباره فیلمنامه، فیلم نوشت و... همکاری کرد. در سال 1390 سینماتک "خط سوم" را در بوستان قیطریه با رویکرد مواجه مستقیم با مخاطب و تربیت سلیقه سینمایی واقع در شمال تهران تاسیس کرد که تا پایان کارش در سال 1399 نزدیک به سیصد نشست نقد و بررسی فیلم در سمت مجری و منتقد فیلم برگزار کرد. دو جشن سینمایی و چهار شب فیلم سینمای ملل نیز از دستاوردهای خط سوم بود. سابقه تدریس تاریخ سینما، نویسندگی خلاق و فیلمسازی خلاق در چند موسسه سینمایی و برگزاری کارگاه‌های نقد فیلم در دانشگاه‌های تهران نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد. او همچنین سابقه همکاری در ساخت چند فیلم کوتاه و مستند، بازنویسی فیلم‌نامه‌های متعدد و مشاوره فیلمنامه را در کارنامه خود دارد.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights