جورجیو آگامبن در مقالهی «معاصر چیست؟» خود مینویسد: “معاصر صرفاً آن کسی نیست که به واسطهی مشاهدهی تاریکی در زمان حال، نوری را فراچنگ میآورد که هرگز به تقدیر و مقصد خود نخواهد رسید، بلکه همچنین عبارت از کسی است که ضمن بخشبخش کردن و دست بردن در زمان، قادر است آن را تغییر شکل دهد و در نسبت با زمانهای دیگر قرار دهد.“
انتخاب بستری تاریخی در یک نمایش که الزاماً نوعی از درام تاریخی یا بیوگرافیک نیست و تنها قرار است با فراخوانی بخشهایی از تاریخ، وقفههایی در لحظهی اکنون ایجاد کند، کاری بسیار خطیر و چالش برانگیز است. از آنرو که شکلدهی به نسبتها و احضارها در قالب فرمی منسجم و تاثیرگذار، برای خلق اثری که معاصر بودن خود را از کف ندهد و برای مخاطبان به مکانی برای اندیشدن بدل شود بسیار دشوار است. سئوال اصلی در مواجهه با چنین اثری این است که، چگونه یک امر تاریخی با لحظهی حال پیوند میخورد؟ و در ادامه، موضوع دیگر، بررسی میزان کامیابی اثر در رها شدن از شعارهای سطحی و رویکردی صرفاً تمثیلی در نسبت با فراخوانی تاریخ است که به معاصر بودن آن کمک کند. برای دستیابی به چنین تحلیلی از یک اثر نمایشی آرای جورجیو آگامبن در مقالهی «معاصر چیست؟» میتواند منظر مناسبی را برای ما ترسیم کند.
در آخرین ماه از فصل تابستان سال جاری نمایش «مختلفیم» به کارگردانی احمد شیرالینژاد در تماشاخانهی شهرزاد به روی صحنه رفتهاست. این نمایش، روایتی از وقایع جنگ جهانی دوم را انتخاب کرده است و سعی برای همخوانکردن عناصر و حوادث وضعیت جنگی آن دوران با تجربهی امروز ما را دارد. در جریانِ جنگ جهانی دوم، فرماندهانِ اصلی و کارکشتهای از ارتشِ متفقین (بریتانیا، روسیه و فرانسه) از سوی رهبران ارشد خود مأموریت دارند تا در یک عملیات فوقسری، یکی از فرماندهان اصلی و استراتژیک آلمانی را ترور کنند. فرماندهی آلمانی نیز خود به وعدهی ترور فرماندهی روس آمدهاست. اما هنگامی که مأموریت آغاز میشود، همگی متوجه میشوند که دستمایهی حیلهای از سوی رهبران ارشد کشورشان شدهاند و در یک تلهی از پیش تعیین شده، ناچار باید روبهروی یکدیگر قرار بگیرند و از چنین رویارویی که به مرگ همهی آنها خواهد انجامید هیچگونه راه گریزی ندارند. در هر گروه از نظامیان ظهور یافته در نمایش، تنشهایی در بیان موضوعاتی مانند مرگبار و یا بیحاصل بودن جنگیدن در این نبرد ایجاد میشود. با تمام این تردیدها همهی گروهها در نهایت مجبورند در نبردی خونبار حاضر شوند.
اجرای نمایش از طراحی لباس و نورپردازی قوی بهره میبرد و بازیگران بر اساس ایدههای صحنهها بسیار هماهنگ و شکلیافته، ظاهر میشود. اجرا با اینکه تلاش دارد یک واقعهی تاریخی را به نحوی که نسبتی با زمان حال پیدا کند فرا بخواند، در فرمیابی چنین نسبتی با تاریخ و سپس تلاش برای معاصر شدن در زمان حال ناموفق است. در واقع خالقان اثر تلاش میکنند با نگاه مستقیم به زشتیهای جنگ (در اینجا جنگ جهانی دوم) و در ادامه پردهبرداری از دسیسههای همیشگی سیاسیمدارنی، مخاطب را تا حدی متوجه شرایط فعلی خود بکنند ولی به دلیل آن که رویکردی غیرانتقادی و صرفاً بازنمایانه را به خدمت میگیرند، مخاطب را با فرمی الکن و در بعضی نقاط از اجرا کمی اغواگر تنها میگذارند. اجرا به جای آنکه با دستکاری زمان تاریخی و زمان حال، نگاه خیرهای به معاصریت خود داشته باشد و بتواند نیروهایی را از لابهلای فراخوانی یک رخداد تا به امروز بسط دهد، در رویکردی تک بعدی، تمثیلی و البته تا حدی سیاستنما باقی میماند.
اجرا در بخشهایی، میزانسنهای زیبا و کاربردی را درون خود تجربه میکند ولی این چنین میزانسنهایی در کنار متنی که غنای مورد توجهی ندارد و صرفاً در حد یک ایدهی ابتدایی باقی مانده، رنگ میبازد. اجرا زوائد و تلاشهای نافرجام زیادی دارد. افراد گروههای نظامی هر کدام با هم به زبان خود صحبت میکنند اما این کار هیچگونه اختلال، وقفه یا بحران زبانی را پدید نمیآورد و صرفاً تفاوتی سطحی برای مخاطب پدید میآورد، تفاوتی که میتوانست تنها با همان طراحی لباس بازیگران نمود پیدا کند و نیازی به این میزان ایجاد چالش برای گروه نمایشی نبود.
از دیگر بخشهای زائد این اجرا صحنهای عجیب و به دور از منطق روایی در میان اجرا است که در آن یک مجمع تصمیمگیری جهانی (به نوعی دستهایی در پشت پرده) به نمایش گذاشته میشود که علاوه بر مصنوعی و غیر ضروری بودن، جز شناختن عامل نفوذی میان گروه روس و تقویت نوعی توهم توطئه، دستاوردی برای مخاطب به همراه ندارد. میتوان درک کرد وجود چنین صحنههایی یا استفاده از بعضی عناصر اجرایی برای یافتن نسبتی با ایران و خاورمیانهی امروز است، اما چنین رویکردی در سطحی تمثیلی و احساسی باقی میماند.
در واقع نمایش « مختلفیم» به شکلی درونماندگار یا درونزا به امری در نسبت با لحظهی اکنون بدل نمیشود و نمیتواند (با توجه به آرای آگامبن) معاصر بودن را که همانا نگاه خیره به سیاهی وضعیت اکنون در نسبت با دستکاری گذشته و آینده است را از امر غیرجدی درون خود تمیز دهد. بدین گونه است که این نمایش به یک اجرای رادیکال و تاثیرگذار بر مخاطب تبدیل نمیشود.
به علاوه بحران جنگجهانی دوم حتی با استفادهی بدیع از تکنیک نورپردازی در لحظهی نبرد نهایی گروههای نظامی، هیچگاه به شکلی اصیل تبدیل به دغدغه و سپس اندیشهورزی در مخاطب نمیشود. البته نباید که از این موضوع غافل بود که این اجرا تلاش میکند چنین بابی را در مسئلهی معاصر بودن –عنی نه گفتن به لحظهی پیشین و نرسیدن به لحظهی بعدی– و در اصطلاح فلسفیاش [دیگر نه] و [نه هنوز] بگشایئ. اما یا از پس بحرانیکردن چنین رخدادهایی در لحظهی اکنون برنیامده و خود را از ویژگیهای متصل با آن تهی کرده یا به مانند بسیاری از نمایشهای این روزها در سطحی سیاستزده و یا احساسگرایانه باقی مانده و فراموش میکند که دربارهی لحظهی اکنون و در نسبت با رخدادهای تاریخی چه میزان میتوان عمیقتر اندیشید.
اجرای نمایش «مختلفیم» با تمام نقدهای تحلیلی و ساختاری که به آن وارد است اما اجرایی موفق در درگیرکردن مخاطب است. به واسطهی تکنیکها، هماهنگی گروه اجرایی و تلاش بازیگران اجرا به سطحی از زیباشناسی و فرم دستمییابد ولی برای چنین ایده و نقب تاریخی ناکافی است. در واقع اجرا جایگاه اصیل سیاسی خود را در امروز ایران نمییابد و صرفا تلاشی مثبت و رو به جلو برای خلق اجراهای آینده را نمایشی میکند.
حال در انتها بیایید فرض کنیم همهی زوائد اجرا مثل صحنهی اضافی مجمع مخفی، استفاده از زبانهای مختلف یا به طور کامل استفاده از زبان و تلاشهای احساسی و بدنی بازیگران برای نمایشی کردن ضد جنگ بودن و غیره حذف شود و تنها در میانهی جنگ گروههای مختلف نظامی، یک دریچهی آزادی به شکلی استعاری، فیزیکی و بحرانی مفهوم (که تنها در یک صحنه به شکل تمثیلی نمایشی میشود) خود نمایی کند. رخدادی که در دل یک جنگ بیثمر، نسبت بدنها و رفتارهای بازیگران را از حالتی نظاممند به تودهای بیشکل که تنها میخواهند از این دریچهی آزادی رد شوند، بدل میکند. در چنین موقعیت نمایشی و در آن زمان و مکان، نگاه به دل سیاهی هر جنگی در تاریخ، خیره شدن در سیاهی اکنون، برای خلق لحظهای آستانهای و رهایی بخش خواهد بود.