رازها و دروغ‌ها در جشنواره کن

محمد حقیقت که پیش از انقلاب به عشق تماشای فیلم به پاریس رفته و در آنجا ماندگار شده، خاطرات خود را از حضور سینمای ایران در دوره‌های مختلف جشنواره کن و نمایش فیلم‌های ایرانی در فرانسه، در کتابی با نام «رازها و دروغ‌ها در جشنواره کن» (اشاره‌ای به عنوان فیلم مایک لی: «رازها و دروغ‌ها»)، با عنوان فرعی «و ۴۴ سال حضور سینمای ایران در فرانسه» توسط نشر ناکجا در پاریس به زبان فارسی منتشر کرده است.

حقیقت در دوره‌ای که اوج حضور سینمای ایران در جشنواره کن بود، به عنوان نماینده این جشنواره به ایران سفر کرد و حالا داستان‌های مختلفی را از نحوه انتخاب فیلم‌ها و رفتار و گفتار سینماگران مختلف از عباس کیارستمی تا محسن مخلمباف را در کتابش روایت کرده است؛ روایت‌هایی که طبیعتاً از زاویه نگاه نویسنده نوشته شده‌اند و ممکن است برخی از آنها مورد تأئید این فیلمسازان نباشد، اما حقیقت در رویکردی شخصی، تمام داستان‌هایش را با دنیای خودش می‌آمیزد و روایتی خاص خود از آنها ارائه می‌دهد، روایتی که با دنیا و علاقه‌های خود او و همین‌طور زندگی شخصی‌اش پیوند دارد.

حقیقت که چند داستان کوتاه منتشر شده هم در کارنامه‌اش دارد، تمام کتاب را به شکل داستان روایت می‌کند و سعی دارد از خلال این داستان، آمارهای مختلفی از فروش فیلم‌ها و اسناد دیگری از این دست را هم ارائه کند.

آغاز داستان از اشاره به شکل‌گیری سینمای ایران در فرانسه است: «نطفه سینمای ایران در پاریس شکل گرفت. مظفرالدین شاه در جریان سفر خود به اروپا در هفدهم تیر ماه ۱۲۷۹( ۸ ژوئیه ۱۹۰۰) در پاریس به تماشای فیلم‌های کوتاه برادران لومیر(که هر کدام حدود یک دقیقه طول می‌کشید) می‌نشیند. متعجب و خوشحال به ابراهیم خان عکاسباشی (عکاس دربار) دستور خرید وسایل فیلمبرداری می‌دهد.» (ص ۹)

این آغاز سینمایی است که امروز به یکی از شناخته‌شده‌ترین سینماهای هنری جهان بدل شده و معمولاً جشنواره بزرگی نیست که بدون حضور فیلمی فارسی‌زبان برگزار شود.

حقیقت به آشنایی فرخ غفاری و هانری لانگلوآ بنیان‌گذار سینماتک فرانسه اشاره می‌کند و به نمایش فیلم‌هایی از سینمای ایران از جمله شب قوزی و خشت و آئینه در آنجا اشاره دارد. او درباره لانگلوآ می‌نویسد:«وقتی در فوریه ۱۹۷۷ تنها به منظور دیدن فیلم‌های مهم تاریخ سینمای جهان راهی پاریس شدم فقط یک آدرس داشتم. من بودم و یک چمدان با وسایل اندک و ده هزار فرانک پول نقد. آمده بودم که شش ماهی در سینماتک فیلم ببینم و بعد به شهرم اصفهان برگردم و کار فیلمسازی را به شکل جدی دنبال کنم. اما جاذبه سینماتک نگذاشت از پاریس دل بکنم! البته مدتی قبل از آمدن برای آقای هنری لانگلوآ به سینماتک نامه‌ای نوشته بودم و قید کرده بودم که روزی خواهم آمد و شما را خواهم دید. لانگلوآ در ۱۳ ژانویه ۱۹۷۷ در ۶۳ سالگی درگذشته بود و من کمی دیر رسیدم و دیدار میسر نشد.» (ص ۱۳)

حقیقت به سرعت از سینماتک و نمایش فیلم‌های شهید ثالث به توضیح رابطه‌اش با این فیلمساز می‌رسد و داستان‌های مختلفی را درباره شهید ثالث و نوع رفتار و گفتار او روایت می‌کند و این که در فیلمی هم به عنوان دستیار با او کار کرده است.

پس از آن حقیقت به جشنواره فیلم‌های ایرانی در پاریس اشاره دارد که از سال ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۰ در این شهر برگزار شد و بسیاری از فیلم‌های مطرح سینمای ایران در آن سال‌ها در این جشنواره با حضور سازندگان آنها به نمایش درآمد؛ جشنواره‌ای که طبق گفته حقیقت با مخالفت برخی ایرانیان اهل سیاست هم روبرو بود که آن را کمک به جمهوری اسلامی تلقی می‌کردند و حتی تهدید کردند که سینما را آتش می‌زنند.

نویسنده که علاقه خاصی به آمار فروش فیلم‌ها دارد، در بخشی به طور جداگانه به فروش فیلم‌های ایرانی در فرانسه و تعداد تماشاگران آنها در هر سال می‌رسد، جایی که هنوز رکورد آن در دست اصغر فرهادی است: جدایی نادر از سیمین با یک میلیون تماشاگر!

در لابلای آمارها گاه نویسنده یک پرانتزی باز می‌کند تا بیوگرافی سازنده فیلم را ارائه کند که کمی عجیب به نظر می‌رسد، چون این کار تنها در مورد سه چهار کارگردان انجام گرفته و بقیه فیلمسازان بیوگرافی ندارند. همین طور تکرار برخی جملات و نکته‌ها به کتاب آسیب می‌زند، جایی که نویسنده نکته‌ای را که پیشتر به طور مفصل توضیح داده، باز دوباره در فصل دیگری توضیح می‌دهد و گاه در کنار روایت یک ماجرا، بی‌مقدمه به نقد فیلم هم می‌پردازد که باز از یکدست شدن کتاب جلوگیری می‌کند.

اما خاطرات او با سینماگران غالباًُ بدون سانسور و رودربایستی نوشته شده‌اند. مثلاً حقیقت از یک پیاده‌روی طولانی او با کیارستمی و دو خانم در پاریس می‌گوید که بعدتر داستان غریب یکی از این خانم‌ها(یک خانم لبنانی) به طور بداهه به عنوان سوژه بعدی فیلم کیارستمی به یک تهیه‌کننده ارائه می‌شود.

مفصل‌ترین بخش به عباس کیارستمی اختصاص دارد و وقایع مربوط به رسیدن طعم گیلاس به جشنواره کن در آخرین لحظه، که تاکنون تنها برنده نخل طلا از سینمای ایران است. برخی قسمت‌ها هم البته خوشایند کیارستمی(اگر زنده بود) نمی‌توانست باشد، از جمله خوابیدن کیارستمی در میانه فیلم عروسک خیمه شب‌بازی در جشنواره کن زمانی که او یکی از داوران بود و بعد حمایت بدون قید و شرط او از فیلمی که غالبش را ندیده بود!

امیر نادری، محسن مخملباف، بهمن قبادی، اصغر فرهادی و جعفر پناهی هم فیلمسازان دیگری هستند که هر کدام یک فصل را به خود اختصاص داده‌اند. حقیقت در فصل مربوط به مخملباف توضیح می‌دهد که او با پذیرفته نشدن فیلمش در جشنواره کن، نامه تندی به حقیقت نوشته و در جای دیگری هم از برخورد سمیرا مخملباف با رئیس جشنواره کن در دفترش می‌نویسد که به زعم نویسنده باعث شده از آن زمان تا به امروز هیچ فیلم دیگری از این خانواده در جشنواره کن پذیرفته نشود (‌حقیقت درباره چند و چون این برخورد توضیح بیشتری نمی‌دهد).

فصل پایانی به نامه‌های رد و بدل شده بین حقیقت و سینماگران ایرانی اختصاص دارد که از میان آنها می‌توان به بخش‌هایی از تاریخ سینمای ایران، نوع حضور این سینما در جشنواره‌های آن سال‌ها و برخی پشت پرده‌ها پی برد؛ «رازها و دروغ‌»هایی که سینمای ایران را در فرانسه مطرح کرد.

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
محمد عبدی
محمد عبدی
محمد عبدی، داستان‌نویس، منتقد فیلم، پژوهشگر هنر و مستندساز است. مقالات و‌ نقدهای او از سال ۱۳۶۸ تا به امروز در ایران و‌ خارج از ایران منتشر شده اند و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او (از جمله رمان «پنج زن» و مجوعه مقالات تحت عنوان «و شبم پرستاره شد») به چاپ رسیده اند.

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights