هافش شکتر یکی از مهمترین چهرههای دنیای رقص در تازهترین اثر خود با نام «تئاتر رویاها» که این روزها در تالار سدلرز ولز لندن– قدیمیترین تالار رقص جهان- اجرا میشود، جهان غریبی را شکل میدهد که از لحظه اول تا انتها تماشاگرش را میخکوب میکند: از همان بخش اول تکاندهنده، مخاطب با رقصی روبرو میشود که شبیه هیچ اثر دیگری نیست و میخواهد از نو با تکیه بر نور و فضاسازی، دنیایی خلق کند که ترکیب غریبی است از رقص با سینما: با بهره گرفتن بیواسطه و آشکار از جهان دیوید لینچ که همان نوع فضای مالیخولیایی را به اجرا میافزاید و سود جستن از پرده به عنوان مهمترین موتیف، دقیقاً دنیای لینچ و پردههای فراموش نشدنیاش را در «امپراتوری درون» و «توئین پیکز» به خاطر میآورد.
پردههای بلند از ابتدا تا انتهای اثر حضور دارند، پردههایی در جلو و عقب که صحنه را به چند بخش تقسیم میکند و با باز و بسته شدن هر پرده وارد دنیایی میشویم که جهان اثر در آن معنا مییابد، بعد پرده کاملاً بسته میشود و با تاریکی محض روبرو میشویم تا این که باز یکی از رقصندگان گوشه پرده را کنار میزند و باز جهان تازهای را آغاز میکند.
استفاده از پرده در اجرا به استفادهای سینمایی نزدیک میشود: پرده فضا را تاریک میکند و با باز شدن آن، با صحنه دیگری روبرو میشویم، درست مثل دیزالو (ترکیب فید این و فید آوت) در سینما که صحنهها- مکانها و زمانها-ی مختلف را به هم پیوند میزند. در نیم ساعت نفسگیر ابتدایی با دیزالوهای متعدد و پیاپیای روبرو هستیم که جهان اثر را شکل میدهد و تماشاگر را در یک موقعیت غیر معمول قرار میدهد که در آن خواه ناخواه به درون دنیای تخیل خالق اثر گام میگذارد تا با هر ترفند پردهای، دری به روی جهان شخصیت ا و موقعیت آنها در قبال زندگی – با پستی و بلندیهای بسیار؛ مضمون اصلی اثر- روبرو شویم و شکتر درست مثل یک شعبده باز نبض مخاطبش را در دست میگیرد و به او میگوید: حالا نگاه کن!
پرده با نور پیوندی آشکار مییابد و هر باز و بسته شدن پرده، به کار نورپردازی فوقالعاده اثر میآید: از تاریکی به نور و از نور به تاریکی (از درد و رنج به شادی و از شادی به درد و رنج). زمانی که پرده بسته میشود، تاریکی محض همه جا را فرا میگیرد. بعد پرده باز میشود و نور، رقصندگان را در موقعیتهای مختلف به نمایش میگذارد. گاه باز و بسته شدن پرده بسیار سریع صورت میگیرد و تغییر موقعیت رقصندگان در پشت پرده بسته به یک شعبدهبازی میماند که در آن خالق اثر ما را به دنیای تخیل دعوت میکند، دنیایی که حد و مرزی ندارد: به «تئاتر رویاها» که عنوان اثر هم هست و جهان اجرا را با تئاتر و رویا- هر دو- پیوند میزند.
رقصندگانی حیرتانگیز با نژادهای گوناگون جان و جهان اثر را درک میکنند و قابلیتهای تکنیکی خود را در اختیار مضمون و فضای اثری قرار میدهند که قرار نیست به تکرار آثار پیشین و بهرهگیری از تکنیکهای معمول دل خوش کند. موسیقیای دیوانهوار و فوقالعاده به بخش مهمی از اثر بدل میشود و نوازندگان بر روی صحنه(با لباسهایی قرمز که باز به نظر میرسد از شخصیتهای فیلمهای دیوید لینچ به عاریت گرفته شدهاند) با خلق موسیقیای غریب با رقصندگان یکی میشوند، رقصندگانی که در بخشی از اثر خود به تماشاگران میپیوندند(دعوت از تماشاگران برای رقص و پائین آمدن رقصندگان در تالار و پیوستن به تماشاگران) تا در نهایت زیباترین رقص امسال، تماشاگران سدلرز ولز را به وجد بیاورد.