ضدِ زن، کُلاژِ بی‌سر و ته و فریبِ مخاطب / دربارۀ فیلم مُفت‌بر ساختۀ عادل تبریزی

فیلم «مُفت‌بَر»، جدیدترین تجربۀ کارگردانی عادل تبریزی پس از کمدی نه چندان خوبِ «گیج‌گاه» است. در همین ابتدای مطلب خیالتان را راحت کنم که با فیلم بسیار بدی طرف هستیم که حتی کمدی هم نیست و توان خنداندن را هم در خود ندارد و سوای این موضوع با نوعی فریبِ مخاطب طرف هستیم که در ادامه دربارۀ چراییِ هر دو موضوع توضیح خواهم داد. پس در این یادداشت قصد ندارم که آن وجوه خاص یا تلاش‌های فیلم برای ارائۀ پیشنهادی جدید به سینمای بدنه که بعضی از منتقدان احتمالاً توانسته‌اند با عینک‌های خاصشان ببینند، را درباره‌اش صحبت کنم؛ چرا که به‌زعم نگارنده، این اثر هیچ وجه قابل دفاعی ندارد.

«مُفت‌بَر» به تهیه‌کنندگی حسین فرح‌بخش و عبدالله علیخانی، نمونۀ قابل بررسی است از سینمایی که ادعای ژانر می‌کند اما حداقل‌های آن را هم نمی‌تواند فراهم کند و از طرفی از فرمول‌های کمدی‌های پرفروش غربی و حتی قبل انقلابی نیز نمی‌تواند استفاده کند. انگار که شما بخواهید فیلمفارسی بسازید، اما توان همان را هم نداشته باشید. یعنی با نوعی از ابتذال طرفیم که به‌طور شگفت‌انگیزی ماقبلِ مبتذل است چرا که همان ابتذال نیاز به بدیهیاتی مثل تیپ‌سازی‌های فراوان به جای شخصیت، تکرار کلیشه‌های نخ‌نما، شوخی‌های اروتیک و… را دارد که «مُفت‌بَر» نه‌تنها این‌ها را ندارد (که احتمالاً باید نکتۀ مثبتی باشد)، بلکه امکان رقم زدن گرامر جدید سینمایی در این حوزه را نیز فراهم نمی‌کند. برای روشن‌تر شدن موضوع به این نکته فکرکنید که انجام هر امر منفی (مبتذل‌سازی یا مثلاً دزدی) کمینه‌ای از توانایی و تخصص (از نوع منفی) را نیاز دارد. تا آن امر، دست‌کم بتواند در دسته‌بندی مربوط به خودش قرار بگیرد، ولی این اثر ضعیف‌تر از آن است که بتواند تمام و کمال عناصر مختص به خودش را در درون خود پیاده‌سازی کند و از این جهت در بالا قید شد که نمونه‌ای قابل بررسی است و به شکل پارادوکسیکالی مبتذلی است که عاجز از مبتذل بودن است؛ ماقبلِ ابتذال!

چرا فیلم «مُفت‌بَر» کمدی نیست؟ می‌رسیم به یکی از دو ادعایی که در ابتدای نوشته عنوان شد. برای جواب درست به این سؤال می‌توانیم آن ‌را این‌گونه مطرح کنیم: چه چیز این فیلم کمدی است؟ رقص و آوازهای بی‌معنی و آزاردهندۀ حامد بهداد و میمیک‌های صورتش (که اداهایی بسیار زشت است تا فرمی از صورت که خنده‌دار باشد)، خنده‌های قدرت‌الله ایزدی (که معلوم نیست باید از آن بترسیم یا تعجب کنیم)، حاضرجوابی بهرنگ علوی (که اصلاً معلوم نیست چه‌کاره است؟ و چرا شِبهِ‌تیپِ لُمپنی‌اش را باید تحمل کرد)، خطِ قصۀ غیرمنطقی فیلم‌نامه، تشنۀ شوهر بودنِ کاراکترهای زن فیلم در هر سطح اجتماعی و اقتصادی فیلم و بسیار موارد دیگر که هیچ‌کدام نه‌تنها ذره‌ای طنز و شوخ‌طبعی را در خود ندارد بلکه به هیچ‌وجه نمی‌تواند در قالب ساختار کمدی درآید و با ایجاد شور و هیجان حاصل از آن، توان جلو بردن فیلم را داشته باشد. بیشتر با لحظاتی مشمئزکننده، بی‌معنی، فاقد هرگونه اِستَتیک و دینامیک و نهایتاً کُلاژوار روبه‌رو هستیم.

و اما کُلاژ؛ در تعریف آن آمده که کلاژ (به فرانسوی: Collage، از ریشۀ coller به معنای چسباندن) یا چسبانه‌کاری یا تکه‌چسبانی، نام تکنیکی در هنرهای بصری و نیز نام اثر هنریِ ساخته شده به وسیل این تکنیک است. در این روش مواد و چیزهای گوناگونی مانند تکه‌های روزنامه، کاغذهای رنگی، مقوا، پارچه، عکس، اشیای دورریختنی و جز این‌ها را بر روی یک سطح صاف مانند بوم، تخته یا مقوا می‌چسبانند تا یک ترکیب جدید به وجود آورند. گاهی نیز با عناصر دیگر آن را تکمیل می‌کنند. «مُفت‌بر» در بهترین حالت، یک کُلاژ است. کلاژی بی‌سر و ته از فیلمفارسی‌ها، با همان سر و شکل و شمایل. بازسازی سکانس‌های فیلمفارسی‌های مختلف که هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته و بدتر از آن در ساختار قصه نیز جایی ندارند. مانند موتورسواری‌های بی‌دلیلِ فیلم و امثالهم. همچنین شبیه‌سازی بازی بعضی بازیگران با تیپ‌هایی از بازیگران قدیمی در همان فیلمفارسی‌ها (مثلاً ناصر ملک‌مطیعی)، باز هم بدون کارکرد و حتی نرسیدن به همان تیپ‌ها. صحنه‌های رقص‌ که چیزی جز وقفه‌ای بد برای روایت نیستند و بسیار بسیار موارد دیگر که ذکر تمام آن این نوشته را به درازا کشانده و یادداشتی جدا می‌طلبد.

 استیو کاپلان که یکی از مهم‌ترین مدرسان و متخصصان کمدی در زمانۀ ماست، در کتاب معروفش، «ابزارهای کمدی‌نویسی»، از عبارتی به نام «معادلۀ کمدی‌» استفاده می‌کند و آن ‌را این‌طور تعریف می‌کند:

«کمدی دربارۀ یک مرد یا زن معمولی است که با مشکلات حل‌نشدنی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند، درحالی‌که فاقد بسیاری از مهارت‌ها و ابزارهای لازم برای موفقیت است، اما بااین‌حال هرگز امیدش را از دست نمی‌دهد.»

اگر بخواهیم بر مبنای تعریف بالا دربارۀ قصه فیلم حرف بزنیم هم، باز «مفت‌بر» نمی‌تواند کمدی خوانده شود. «مفت‌بر» داستان کلاهبرداری آدم‌ها از هم و فریب است. البته قصه‌ای که با لکنت زیاد گفته می‌شود و در پایان‌بندی هم نمی‌فهمیم چه شد و بالاجبار یک وصلتی هم باید صورت بگیرد و همراه با دو زوج عاشق(!) سوار بر موتور در جادۀ شمال با ورژن بی‌کلامِ «تو از راه می‌رسی…» به تیتراژ برسیم!

در بالا عنوان شد که «مُفت‌بر» قصد فریب مخاطب را دارد. چرا؟ و چگونه این اتفاق رقم می‌خورد؟ حضور بازیگران تراز اولی مانند حامد بهداد و سحر دولتشاهی، استفاده (بخوانید سوءاستفاده)‌ از موسیقی‌های خوانندگانی مانند معین، گوگوش و… به نام کمدیِ موزیکال و خودِ کمدی خواندن این فیلم. این‌که شما بازیگرانی که از آن‌ها انتظار حضور در آثاری را داری که حداقل‌ها را در خود داشته باشند را در چنین کاری ببینی، چیزی جز توهین به شعور مخاطب نیست. آن‌هم بازیگرانی که گفته می‌شود فیلم‌نامه برایشان از اهمیت بالایی برخوردار است. آیا واقعا فیلم‌نامه‌ای را قبل از قرارداد خوانده‌اند؟ اصلاً این فیلم، فیلم‌نامه‌ای دارد؟ ماجرا وقتی بدتر می‌شود که سازندگان «مفت‌بر» پخش کردن چند آهنگ را مبنی بر موزیکال بودن فیلم می‌گذارند و در سایت‌های مختلف اعلام کرده‌اند که این فیلم یک کمدی موزیکال است. فیلمی که نه کمدی است نه موزیکال.

یکی از موارد بسیار آزاردهنده در محتوای فیلم، ضد زن بودن آن است. تمام کاراکترهای زن فیلم یا در حالِ به اصطلاح تیک‌زدن هستند و یا هلاکِ شوهر! یعنی از نظر نویسنده غایت زن، شوهر کردن است و این میزان لَه‌لَه زدن (متأسفانه اصطلاح دیگری را نمی‌توان به کار برد) شخصیت‌های زن‌ فیلم بسیار توهین‌آمیز، مشمئز‌کننده و حاکی از نگاه ارتجاعی سازندگان اثر است. طبیعی است که یکی از دیالوگ‌های پایانی همچین فیلمی از زبان کاراکتری که سحر دولتشاهی آن را بازی می‌کند این باشد: «…منو می‌گیری یا نه؟» یا چیزی شبیه به همین جمله با حالتی تهدیدآمیز و قبل از آن نیز با التماسی زننده.

«مُفت‌بر» حاوی نکات بی‌ارزش زیادی است، اما به همین موارد ذکر شده بسنده می‌کنم. دوستان منتقدی، ساخت چنین فیلمی را زنگ خطری دانسته‌اند که سینمای ایران و به خصوص فیلم‌های کمدی، ممکن است به این ورطه کشیده شوند و به‌زعم خودشان هشدار داده‌اند. در جواب این عزیزان هم باید گفت که جریان سینمای ایران، همین امثال «مُفت‌بر» است که از جیب مخاطبِ خسته از همه‌چیز که ساعتی را به سینما آمده تا احتمالا سرگرم شود، مُفت‌بری می‌کند و در نهایت حتی او را سرگرم و راضی نیز نمی‌تواند بکند. سینمای ایران آن چند فیلمِ با کیفیتِ کمتر از انگشتان یکدست نیست که هر سال ساخته می‌شود (که بعضاً پخش هم نمی‌شوند!) بلکه در عصر مفت‌بَرها به سر می‌بریم.

***

منبع: ابزارهای کمدی‌نویسی؛ مسئلۀ جدیِ بانمک‌بودن – استیو کاپلان – ترجمۀ مهدی کیا – نشر گیلگمش/چشمه

این کامنت ها را دنبال کنید
اعلان برای
guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده تمام دیدگاه ها
مجتبی عاشوری
مجتبی عاشوری
فارغ‌التحصیل کارگردانی تئاتر، شخصیت شناسی نمایشی و کارگردانی پیشرفته سینما از موسسه کارنامه نویسنده، منتقد و مترجم سینمایی در مجله فیلم‌کاو و سایر نشریات. کارگردان، مشاور کارگردان، نویسنده و بازی‌گردان در پروژه‌های تئاتری و سینمایی از سال 1390

آخرین نوشته ها

تبلیغات

spot_img
spot_img
spot_img
spot_img
0
دیدگاه خود را برای ما بگوییدx
Verified by MonsterInsights